صعود به یخچال (همدان)

سینا گفت بیا بریم یخچال،
حال و حوصله نداشتم اما گفتم باشه.
زنگ زدم به کامران و برای برنامه هماهنگ کردم، خلاصه رفتم.
حال و حوصله گزارش نوشتن ندارم.

 گزارش برنامه از کامران محمدی  سرپرست برنامه


به نام خدا
گزارش برنامه صعود به قله یخچال واقع در همدان در تاریخ 8و9 /05/ 94
شروع برنامه: روز پنج شنبه ساعت 14 حرکت به سمت دره مراد بیک همدان.
ساعت 16:30 از دره مراد بیک و در مسیر دره در ضلع شمالی قله شروع به صعود نمودیم، که بعد از حدود 4 ساعت کوهپیمایی در ساعت 20:25 به پناهگاه رسیدیم که کوهنوردان زیادی از استانهای دیگر را در انجا دیدیم.
بعد از رسیدن به پناهگاه به دلیل وضع جوی مناسب و کامل بودن قرص ماه در ساعت 20:45 صعود به سمت قله را اغاز نمودیم و در ساعت 22:20 به قله(ارتفاع 3580متر) رسیدیم و بعد از اندکی استراحت شروع به بازگشت به سمت پناهگاه نمودیم.سه نفر از عزیزان به دلیل نبود جای کافی در پناهگاه شب را بیرون خوابیدند.فردا(جمعه) ساعت 10 بعد از صرف صبحانه پناهگاه را ترک نمودیم و از مسیر جاده غربی کنار پناهگاه به سمت دره مرادبیک حرکت کردیم.
پایان: روز جمعه ساعت 15 در شهرستان قروه
اعضای شرکت کننده: کامران محمدی(سرپرست)،عرفان ازادی،مسلم جبرئیلی،سامان ابراهیمی،سعید ازادی،
سینا ابراهیمی،ادیب خالدیان و اقای عزیزی.


صعود به قاش مستان


دنا

قبل از رفتن به دنا تصمیم گرفته بودم یک گزارش کامل بنویسم، نشد!.
از قروه که راه افتادیم تمام زمان ها را تا روستای خفر یادداشت کردم اما دیگر طاقت نداشتم بی خیالش شدم.
ساعت 4:30 صبح از خونه زدم بیرون، کوله سنگین بود یا اول صبح بود بدنم هنوز خواب بود (فقط دو ساعت خوابیده بودم واسه همین انرژِی نداشتم) کوله ها رو چیدیم تعدادی کنسل کرده بود و به جای اون ها دوستان عزیز دیگری به این برنامه اموده بودن که بسیار خوش حال شدم.
از اول برنامه نبودن دوستانی که صمیمیت بیشتری با اون ها داشتم محسوس بود و احساس خوبی نداشتم( مهدی رفته بود سربازی، میثم هنوز آسیب دیده است و یوسف هم مشغول کار و غارنوردی!) با وجود این که با همه اعضا گروه رابطه خوبی دارم  اما باز بیشتر تو خلوت خودم بودم( بیشتر راه چرت زدم).
ملایر صبحانه خوردیم و در اصفهان ناهار خیلی خوشمزه ای خوردیم( مخصوصا آالبالو پلو عمو عبدالله)
ادامه دادیم تا روستای خفر هر جا که مینی بوس نگه میداشت از خواب بیدار میشدم.( اکثر بچه ها همچین حالتی داشتند)
رسیدیم روستای خفر  و طبق برنامه باید شب رو اونجا می خوابیدیم ، یه باغ بود که برای زدن هر چادر 20 هزار تومان وجه رایج کشور :D را می طلبید، یک مسافر خانه ای بود به اسم کی خسرو اگه اشتباه نکرده باشم. همونجا موندیم (60 هزار تومان گرفت.)
بیشتر کسانی که شام رو هم از قروه آورده بودن (من جمله خودم) به خاطر طولانی وبدن راه و گرما غذا ها خراب شد)
من مجبور شدم یک وعده از غذاهای روز های بعد رو شام بخورم، سینا خیلی گشنه و عصبانی بود و تخم مرغ های آب پزی رو که از قروه آورده بود خورد!
بعد از شام با مشورت رامین تعدادی از وسایل اضافی رو گذاشتم داخل مینی بوس. کوله م هنوز سنگین بود انگار.
صبح بیدار شدم اما هنوز همه خواب بودن، کم کم همه بیدار شدن و صبحانه خوردیم. شب قبل اصلا حال و حوصله چایی دم کردن نداشتم صبح هم وقت نبود، سینا گفت چایی نداره انگار دل پیچه دارم.حقیقتش زیاد توجه نکردم.
از کوچه های روستا رفتیم سمت باغ ها سینا انگار حالش چندان خوب نبود که کم کم نگرانش شدیم.
سینایی که دائم شوخی میکرد ساکت ساکت بود، از باغ ها عبور نکرده بودیم که اوضاعش بهم ریخت.
خلاصه با چند بار بالا آوردن حالش بهتر شد،( همون تخم مرغ آب پز! مسمومش کرده بود)
از کنار کانال های آب گذشتیم و قبل از رودخانه حال سینا بدتر شد، به خاطر نزدیک بودن به پناهگاه تصمیم گرفتیم وسایل کوله ش رو تقسیم و کنیم و سینا آروم اروم تا پناهگاه بیاد.
ساعت 9 رسیدیم پناهگاه( تقریبا 4 ساعت از روستا تا پناهگاه)
چادر های زیادی وجود داشت که برای تیم های بابل تهران کرج و ...بود.
یک جوی آب در نزدیکی پناهگاه وجود دارد که آب یخچال است و توصیه می شود از آن برای شرب استفاده نکنید( ما تا عصری از همون آب خوردیم.)
نهار کنسرو قرمه سبزی با کته ای که آرمان پخته بود خوردیم سینا چیزی نخورد و هنوز حالش میزان نبود.
بعد ناهار سعی کردم بخوابم اما نمی تونستم، همینجوری دو پناهگاه می چرخیدم تا عصری، بعد از مسیری که به سمت قله میره تا یه ارتفاعی رفتم که مثلا هم هوا بشم با دیدن عمو شهرام که از خط الراس مرکزی  اومده بودن ( 4 نفر از اعضای تیم خودمان قاجر) که عمو پدارم وعمو چنگیز با کمی فاصله پایین اومدن، کمی دویدم و به شدت احساس سرگیجه پیدا کردم، رفتم پیش عمو عبدالله و رامین نشتم تا بقیه بیان، بالاخره از یخچال پایین اومدن و ما کلی خوشحال شدیم.
همه بطری های خالی رو از آب چشمه پر کردیم و رفتیم به سمت کمپ(جانپناه)
گروه های دیگه ای هم به کمپ اضافه شده بودن و حسابی منطقه شلوغ بود.
هوا تاریک شد شام سوپ و نودلیت خوردیم و کوله فردا صبح رو آماده کردم،
4 بطری آب، لیمو، آجیل بسکویت کمک های اولیه، طنابچه و دو تا گرتکس، هد لامپ عینک و دیگه یادم نمیاد.( کوله من و سینا مشترک بود)
صبح ساعت 4:30 بیدار شدم صبحانه مختصری خوردم ( اشتها نداشتم) ساعت 5 حرکت کردیم، به جز تیم ما بقیه تیم ها هم حرکت کردند که تو تاریکی شب نور های هدلامپ دیدنی بودن.
رسیدیم چشمه بطری ها رو پر کردیم و رفتیم سمت یخچال، یخچال یخ زده بود و اما بدون مشکل حرکت می کردیم هر یک ساعت استراحت کوتاهی می کردیم تا اینکه از یخچال خارج شدیم.( اگه کرامپون داشته باید خیلی سریع تر از یخچال عبور می کنید.) حقیقتا خیلی به فکر برگشت بودم که چطوری باید یخچال بیاییم پایین!.
بعد از یخچال یک شب تند را بالا رفتیم تا قله را ببینیم سمت راست  را که نگاه می کردم مورگول را می دیدم که واقعا دیدنی بود.
بلاخره رسیدیم قله قاش مستان، احساس خوبی داشتم! ( خسته نبودم، گشنه نبودم، خوشحال بودم و خیلی چیز های دیگه)
بعد از نیم ساعت به سمت پایین حرکت کردیم هر چقدر بالا رفتن مشکل بود به کمک شن اسکی پایین اومدن راحت بود.
بعد از شن اسکی وارد یخچال شدیم، که با گرم شدن هوا مثل صبح یخ نبود.
پام که گذاشتم تو برف سر خوردم و سعی کردم ترمز کنم اما مثل اینکه هنوز ترمز هام خوب کار نمی کنن :) ولی بلاخره تونستم وایسم.
کل یخچال رو به صورت اسکی پایین اومدیم، خیلی صفا داد :D
بعد از یخچال به محض رسیدن به جان پناه چادر ها رو جمع کردیم و به سمت روستا حرکت کردیم، از اونجایی که خیلی عجله کردم و هر چی اومد دم دستم ریختم تو کوله م ( دمار از روزگارم در آورد).
از جان پناه تا روستا خیلی اذیت شدم.
لباس ها رو عوض کردیم یه دوش نصف نیمه هم گرفتیم و رفتیم سمت شهرضا، قرار بود اونجا شام بخوریم و که قسمت نشد رفتیم سمت اصفهان، آرمان اصفهان پیاده شد.
بعدش دیگه تا قروه خواب بودم و این برنامه هم به کلی خاطره تمام شد.

پ.ن: صعود به قاش مستان باعث شد تا جدی تر تمرین کنم ، علاقه م به کوه بیشتر شد و از اون رو سعی کردم تمرین هام منظم تر باشه.

شب مانی در قله بدر


خط الراس بدر به، پریشان، خرسه ریه، یوسف سیا، شعبان غده، شعبان کچل
قله بدر

روز پنج شنبه (18/4/94)

ساعت 19 در محل تجمع( چهار راه مدرس) حاظر شده و پس از نیم ساعت با دو خودرو سواری و وانت حرکت کردیم(19:30).

برای رسیدن به مقصد باید از قروه به سمت روستای قلعه رفت و از انجا به بعد باید از روستا های امین آباد، سرتیب آباد و پیرسلیمان عبور کرد.( حد فاصل امین آباد تا سرتیب آباد آسفالت شده است.)

به آخرین محلی که ماشین های ما امکان گذر از جاده خاکی را داشت رسیدم و ماشین ها به یکی از باغ دار ها سپردیم و 

ساعت 20:15 بعه سمت پناه گاه حرکت کردیم.
حر کت به سمت پناه گاه
مسیر پناهگاه

ساعت21:15 به پناه گاه رسیدیم، به پیشنهاد سرپرست در پناهگاه ماندیم تا استراحت کنیم.

ساعت 21:30 شهرام نعمتی به پناه گاه رسید، و به سمت قله حرکت کردیم.(21:46)

ساعت 12:07 به قله رسیدیم و در جاهایی که امکان شب مانی بود شام خوردیم و شب را به صبح رساندیم.

19/4/94 جمعه

ساعت 1:11 طیب صالحی به قله رسید.

ساعت 02:00 اقایان چنگیز اردلان، پدرام نعمتی، امیر مرادی و خانم اسرا مرادی به قله رسیدند.

صبح ساعت 7:18 به سمت پناه گاه حرکت کردیم ساعت8:17. به پناهگاه رسیدیم و از آنجا به سمت ماشین ها حرکت کردیم، ( تعدادی از اعضا زود تر به قروه برگشته بودند.)
ساعت 8:50 سوار ماشین ها شدیم و به قروه بازگشتیم.

(لازم به ذکر است این برنامه یکی از پیش نیاز های صعود به قلل دنا می باشد.)

آقایان: سینا ابراهیمی، آرمان صالحی، مازیار نعمتی، شهرام نعمتی، طیب صالحی، پدارم نعمتی، امیر مرادی، چنگیز اردلان، ادیب خالدیان، نوید صفا، حمید ایپگی، علی عبدی، سردار عبدی، میلاد رحمانی، 

مهدی ضیایی(سرپرست)

خانم ها: یاسمن نعمتی، لیلا صالحی، اسرا مرادی، مهشید الماسی





گزارش: ادیب خالدیان

مسیر برگشت به سمت پناهگاه

پناهگاه بدر


مسیر برگشت از پناهگاه

صعود به قله الوند


تاریخ اجرای برنامه : 1 خرداد 1394

شرکت کنندگان (آقایان) : فرهاد الماسی، اسد سنگین آبادی، مهدی عباسی، وریا نصیری، ادیب خالدیان، میثم ایرانپور، یوسف عبدالملکی، فلاح زاده، یارعلی، عبدالله سنگین آبادی (سرپرست)

شرکت کنندگان (بانوان) : منیژه مرادی

گزارش برنامه صعود به قله الوند
طبق هماهنگی که با سرپرست برنامه انجام شده بود ساعت 5:30 صبح روز جمعه به همراه نه نفر از اعضا گروه به سرپرستی عبدالله سنگین آبادی، با وسیله نقلیه شخصی به سمت همدان حرکت کردیم.
ساعت 7 به همدان رسیده و از انجا به طرف عباس آباد و گنج نامه تغییر مسیر دادیم، طبق معمول مسیر شلوغ بوده و اکثر کوهنوردان همدان به سمت منطقه کوهستانی الوند آمده بودند.
در پارکینگ گنج نامه دو عضو دیگر گروه خانم مرادی و آقای یارعلی با ما همراه شدند و گروه به سمت میدان میشان حرکت کرد. به آرامی گام بر می داشتیم و از فضای بهاری کوهستان الوند لذت می بردیم. به میدان میشان رسیده و صبحانه را در کنار پایگاه هلال احمر صرف نمودیم سپس به سمت قله الوند حرکت کردیم. در کنار چشمه ملک بطری های آب را پر کردیم و به پیمایش مسیر ادامه دادیم.
پس ار رسیدن به قله الوند تعدادی از افراد ازمسیر دست به سنگ به قله الوند صعود کردند و ما بقی گروه در پای مسیر استراحت کردند.

از روی قله به قروه نگاه کردیم آب و هوای غبار آلود مانع دیدن کوه های قروه و کرمانشاه شده بود،چند عکس هم روی قله گرفتیم و برگشتیم، پس از خوردن تنقلات به سمت پایین حرکت کردیم. در میدان میشان خانم مرادی و آقای یارعلی از ما جدا شده و ما به سمت پایین حرت کردیم. ناهار را در یکی از پارک های نزدیک گنج نامه خوردیم و به سمت قروه برگشتیم.

مسیر میدان میشان به دوزخ دره

چشمه ملک


قله الوند
در اینجا در مورد فعالیت کوهنوردی خود می نویسم.
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan