سفری کوتاه به اعماق پراو


دهانه غار پراو (عکس از سایت باشگاه خبرنگاران جوان)

روز اول 

با پیشنهاد آقا رحمان در برنامه جمع آوری طناب های غار پراو شرکت کردیم.  روز چهار شنبه به همراه سینا و میثم از قروه با تاکسی کرایه ای به سنقر رفته و از آنجا با خطی های سنقر - کرمانشاه به سمت چالابه رفتیم، که خود داستانی بود! از پول زیاد گرفتن راننده ها و دعوای بین راننده ها !

داخل ماشین مشغول عکاسی بودیم و حواسمان پرت بود که میثم گفت از چالابه رد شدیم، راننده هم که میدانست ما چالابه پیاده می شویم توقف نکرده بود. حدود ساعت 14 از ماشین پیاده شدیم و به سمت چالابه با کوله های سنگین و مسیری را که باید اضافه پیمایش میکردیم به راه افتادیم. وقتی در مسیر جاده چالابه شدیم سوار یک کامیون شدیم مسافتی کوتاهی ما را سوار کرد، ساعت 14:20 از کامیون پیاده شدیم ولی هنوز به ورودی نگهبانی محیط زیست نرسیده بودیم، 20 دقیقه بعد از ورودی محیط بانی گذشتیم و تا تنگه چروبر مسیر را ادامه دادیم، وضعیت هوا نسبتا آرام بود اما گاهی باد می وزدیم، کناز سنگی نشستیم و نهار خوردیم. بعد از نهار به سمت کانی دوزری مسیر را ادامه دادیم که برای من و میثم سراسر خاطره بود. قبل از رسیدن به چشمه دوزری به بچه ها گفتم که لباس اضافه کنند چون کانی دوزری بادگیر بود و ما هم خیس عرق بودیم و باید آنجا توقف میکردیم تا استراحت کنیم و آب برداریم.

میثم 7 لیتر آب برداشت که کوله ش سنگین تر از قبل شد، منم هم 4 لیتر آب برداشتم، سینا دو بطری آب معدنی داشت که با خود آورده بود، هوا رو به تاریکی میرفت که به سمت پناهگاه حرکت کردیم، باد از پشت سر می وزید و دمای هوا نیز کاهش پیدا کرده بود و ما به صعود خود ادامه می دادیم، تا ساعت 19 که به تابلو خسته نباشید رسیدیم، انجا هم استارحتی کردیم اما با توجه به خستگی زیاد کمی بیشتر در آنجا ماندیم عکس گرفتیم و به طرف پناهگاه ادامه دادیم که هوا مه آلود و سرد تر شد، بعد از 30 تا 40 دقیقه به پناهگاه رسیدیم در حالی که تا ده قدمی پناهگاه را ندیده بودیم!

رفتیم داخل پناهگاه، زیر انداز و کیسه خواب ها در باز کردیم و استراحت کردیم، کوله ها امانمان را بریده بود، و بهترین تصمیم را گرفته بودیم که یک روز زود تر از برنامه حرکت کردیم تا فردا بعد از ظهر فرصت استراحت داشتیم.

- یاد سال 93 می افتم که با یک تیم تبریزی هم اتاق بودیم در همین پناهگاه پراو،آقای رحمان عباسپور، خانم رقیه فلاح، آقای عمران موذن، و یک نفر دیگر که اسمش را به خاطر نمیارم اما بسیار شوخ طبع و با محبت بود. جایشان در این برنامه خالی بود.

سینا کمپوت آورده بود که حسابی انرژی گرفتیم :))، من و میثم خوابیدیم، من که خسته بودم لباس هایم را عوض نکردم و داخل کیسه خواب گرمم نمی شد و خوابم نمی برد، از سرمای زاید حتی حوصله عوض کردن لباس هایم را نداشتم اما ناچارا لباس هایم که خی عرق بود عوض کردم بلاخره بدنم گرم شد، میثم چایی می خواست که دم کردم ، هر چه صدایش زدم بیدار نشد چاییی خودم را خوردم و خوابیدم.

روز دوم

به خیال اینکه آخر شب است بیدار شدم که قرص بخورم که دیدم ساعت 6:30 صبح است، تمام دیشب تا صبح به اندازه یک ئانیه برایم گذشته بود!

بچه ها را بیدار کردم میثم املت درست کرد و خوردیم، سه نفر از بچه های قروه که قرار بود امروز به پراو بیایین به دلیل نقص فنی ماشین نیامده بودن.

یوسف سورنی نیا حدود ساعت8 بود که به پناهگاه رسید و مابقی افراد تا ساعت 11 ظهر به پناهگاه رسیدن.

بعد از  صرف ناهار برنامه پیمایش غار مشخص شد و تیم اول ساعت 16 وارد غار می شد که میثم جزء تیم اول بود و باید تا چاه 12 غار می رفتن و تیم 3 نفره ما تا جایی که به تیم اول موقع برگشت میرسید پیمایش می کرد، ساعت ورود غاز ما 2:30 بعاز از تیم اول بود یعنی حدود ساعت 18:30 .

بعد از نهار با میثم لباس ها و وسایل هایمان را چک کردیم، باطری ها را ضد آب کردیم، آب جوش و وسایل مورد نیاز را حاظر کردیم، ساعت 16 بود که تیم اول وارد غار شد، ما هم تصمیم گرفتیم کمی بخوابیم.

ساعت 17:30 بیدار شدم مناف  و وحید هم بیدار شدن و کمی غذا خوردیم و حاظر شدیم و ساعت 18:30 به طرف دهانه غاز حرکت کردیم

سال 93 تا محل دبه هایی که برای جمع آوری آب گذشته شده رفته بودم و از آنجا به بعد همه چیز جدید بود و برایم جالب و حیرت انگیز می شد ، رد شدن از S گربه رو ها و در نهایت با چاه یک رسیدیم، وحید فرود کرد، من نفر وسط بودم و مناف نفر آخر می آمد، مسیر را ادامه می دادیم بعد از چاه دو به چاه 3 میرسیم که فرود  وقت گیری داشت مدام باید تعویض ابزار میکردیم و از ریبلی ها رد می شدیم، بلاخره به کف چاه 3 رسیدیم، 

ما بین چاه 3 به چاه چهار دست به سنگ زیادی داریم و مسیر بسیار لذت بخشی است، بلاخره چاه چهار را نیز فرود کردیم که صدای افراد تیم اول را شنیدیم کمی نوشیدنی و تنقلات خوردیم میثم آمد و به او هم چایی و آب دادیم سپس برگشتیم، وحید و میثم بالا رفتن منم پشت سر آنها بودم و منتظر بودم که صعود کنم. که صدا زدن بچه ها کمک می خوان برای حمل کوله، قرار نوبد من کوله ای حمل کنم اما عقب رفتم و با تردید کوله غار پر از طناب را برداشتم و به سمت چاه 3 برگشتم، شروع به صعود کردم و خوشبختانه پنتن به همراه داشتم و کلی کمک حالم بود،از چاه سه صعود کردم و نشتسم تا مناف بالا بیایید تا با هم ادامه بدیم، کمی نوشابه خوردیم و من تصمیم گرفتم به سمت چاه دو بروم، که در دست به سنگ رد کردن کوله برایم مشکل بود که به همراه یکی از بچه های همدان صعود کردیم و کوله هایمان را دست به دست کردیم.

بلاخره از چاه یک صعود کردیم و خواستیم از غار خارج شویم که در یکی از مسیر ها اشتباه رفتیم و باز به عقب برگشتیم که مابقی اعضای تیم را دیدم و از غار خارج شدیم.

از کانال S که خارج میشدیم باد خنکی به صورتم خورد که نوید نزدیک شدن به دهانه غار را میداد و حس بسیار خوش آیندی بود.

داخل پناهگاه شدیم لباس ها خیس و گلی مان را درآوردیم لباس خشک پوشیدیم، عمو داود برایمان چایی دم کرده بود، میثم هم سوپ درست کرده بود، نمی توانستم سوپ و غذا بخورم و فقط اشتهایم به خوردن مایعات بود. بعد از آن خوابیدم تا فردا را به سمت پایین حرکت کنیم.

روز سوم

ساعت 7:30 صبح از خواب بیدار شدیم، و مشغول صبحانه خوردن بودیم، بعد از آن کوله ها جمع شد و طناب های آقا داوود را بین بچه تقسیم کردیم، کوله من خیلی سنگین بود و توان برداشتن طناب را نداشتیم و از این بابت خیلی ناراحات شدم ولی حداقل به این دلخوش بودم که یه کوله طناب را از غار بیرون آورده بودم. 

صب روز جمعه که قصد برگشتن داشتیم آقای رضا شهلایی از هیمالیا نوردان کرمانشاه را نیز دیدم و در مسیر برگشت همراهشان بودیم، سینا تا اخر مسیر با آقای شهلایی بود و صحبت میکرد.

فرود مان را پناهگاه تا کانی دوزری ادامه دادیم استراحتی کردیم و دوباره با کمی صعود، و دوباره با رسیدن به روی یال به سمت تنگه چرو بر فرود آمدیم، ساعت 13 بود که به درب محیط بانی رسیدیم، عمو داوود زحمت بردن کوله های ما را به قروه کشید، من و میثم به همراه عموی نوید به ترمینال کرمانشاه رفتیم، سینا هم با آقای شهلایی به ترمینال امد از انجا با اتوبوس به همدان رفتیم، و از همدان با ماشین های گذری به قروه برگشتیم.

این برنامه بسیار برنامه خوبی بود و خاطره خوبی برایم به جا گذاشت و با همنوردانی زیادی از سایر استان ها آشنا شدم، 


* امیدوارم روزی بتوانم تا انتهای غار پراو را پیمایش کنم :)

* یک نکته دیگر اینکه در بسیار از جاهای غار نوشته هایی وجود داشت که متعلق به تیمی از دانشگاه تهران بود و چقدر تو ذوق آدم میزد :(

* تعدای از عکس های برنامه در ادامه مطلب قرار دارد، به دلیل نداشتن دوربین ضد آب در داخل غار عکسی ندارم، به جز تعدادی که با دوربین عمو داوود گرفتیم که فعلا در دسترس نیست.


نفرات برنامه: میثم ایرانپور،ادیب خالدیان،سینا ابراهیمی، داوود مفاخری(سرپرست) از قاجر قروه 

تاریخ برنامه : 1395/08/12،13،14


در اینجا در مورد فعالیت کوهنوردی خود می نویسم.
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آرشیو مطالب
موضوعات
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan